شعری از علی محمد مؤدب
تو مثل خودت هستی محمد علی
احتمالاً گلولهای خوردهای
یا در کسری از ثانیه
با چند همسنگرت خاکستر شدهای
تو مثل خودت هستی محمد علی
چوپانی سادهدل
که همیشه زیر دندانهایت داری
مزهی برفِ کوههای تربت جام را
ولو که کاسهی سرت مانده باشد سالها
روی خاک گرم خوزستان
یکی هستی از همین استخوانهایی
که هر روز میآورند
که مینامند شهید گمنام
تو مثل خدا هستی محمد علی
این را فرزندت خوب میفهمد
تو رفتی
باقر بی بی زهرا رفت
حسینِ عمو رفت
حسنِ عمو رفت
امّا هیچ اتّفاقِ مهّمی نیفتاد
تنها بعضی از دختران ده
گیسوهایشان را دور از چشم شویشان سپید کردند
تنها مادرت بعضی شبها گریه کرد
و حرف زد با قاب عکست
در گوشه خانه که خبری نداشتی
دایی هر شب قرصهایش را خورد
هذیانهایش را گفت
فقط اگر بودی تشنه نمیمرد شاید
شاید اگر بودی
یک غروب که بر میگشتی
با بار علف برای گوسالهها
مهمان تهرانی تو میشدم من
که با سادگی روستاییات
احوال جناحهای سیاسی پایتخت را سؤال کنی
صغری چای بریزد
تو بگویی که در تلویزیون دیدهای که شعر میخواندهام
و با افتخار به همسرت نگاه کنی
به یاد تو نبودم وقتی در پارکهای تهران
شعر میخواندم برای دختران
بهیاد تو نبودم در هتلِ آزادی
وقتی ملخ دریایی میخوردم با شاعران عرب
که از آرمان قدس حرف میزدند
بهیاد تو نبودم در اتوبوسهای جمالزاده- تجریش
وقتی نیازمندیهای روزنامهها را مرور میکردند
حتّی مادرت از یادت برد تو را گاهی
در صفهای شلوغ نانواییهای «گلشهر»
میبینی بعد از تو هیچ اتّفاق مهّمی نیفتاد
داریم همانجور زندگی میکنیم
دارند همین جور میمیرند
تقدیم به شهید محمد علی بردبار